پخش زنده
امروز: -
روایت زندگی معلولی که قدرت خدا را در زندگی باور دارد و با توکل به او محالها را ممکن کرده است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، راهی روستای سورک شدیم. روستایی از توابع شهرستان میبد که 140 کیلومتری تا شهر یزد فاصله دارد. برای دیدار و گفتگویی صمیمی با یکی از اهالی روستا که فقط از او شنیده بودیم.
با ورود به خیابان اصلی روستا، جوانی را دیدیم که در حال عبور از خیابان بود. از او نشانی منزل آقا فتح الله را پرسیدیم و خواستیم ما را در این سفر کوتاه همراهی کند. چند کوچه را پشت سرگذاشتیم
تا به منزل آقا فتح الله رسیدیم. دری آهنی و نیمه باز، با زنگوله ای که در راهرو اصلی خانه آویزان بود تا ورود مهمان را به صاحبخانه ندا دهد.
خانه ای که از ورودی اش بوی سادگی و صفا به مشام می رسید. ورودی خانه راهرویی بود که به اتاقی کوچک ختم می شد؛ پیرمردی نه با پا بلکه با لبخند شیرینش به استقبال مان آمد. اتاقی 12متری که همه لوازم زندگی در آن یافت می شد، لوازمی که برای گذراندن زندگی روزمره آقافتح الله و مهمانان مختصرش که هرازگاهی به او سر می زنند، یک جهیزیه کامل بود.
دقایقی با این پیرمرد خوشرو و دوست داشتنی همصحبت شدیم؛
او درباره خود می گوید: فتح الله قاسمی هستم. 65ساله. اهل روستای سورک. اینجا دنیا آمدم، بزرگ شدم و زندگی می کنم
موقعیت ازدواج برایم فراهم نشد. تا چندی پیش با مادر پیرم زندگی می کردم و اکنون تنهای تنهایم. بعضی اوقات فامیل و اقوام به دیدارم می آیند.
آقا فتح الله که معلول مادرزادی است و حسی در دستان خود ندارد، درباره قصه زندگی ش برایمان گفت: زمان تولد از ناحیه دو دست و دو پا معلول بودم و تا هفت سال اول زندگی بصورت نشسته خودم را به این طرف و آن طرف می کشاندم تا اینکه در سن هشت سالگی، وقتی برای شرکت در مراسم تاسوعای حسینی همراه با مادرم به مسجد روستا رفتیم؛ دقایقی تنها شدم و حس کردم کسی مرا صدا می زند و می گوید که روی پاهایم بایستم. از آن زمان تاکنون روی انگشتان پا قدم بر می دارم. راه رفتن برایم مشکل است اما از این بابت که محتاج دیگران نیستم خدا را سپاسگذارم.
وی از کار و تلاش خستگی ناپذیرش در نیم قرن گذشته می گوید: اوایل جوانی برای چراندن دام های اهالی روستا به بیابان می رفتم، بعد از آن در اتاق کوچک خانه ام، به تعمیر سماور و اجاق های نفتی مردم می پرداختم، زمانی می شد از صبح تا ساعت 12شب کار می کردم، خسته می شدم اما چاره ای نبود باید امورات زندگی خود و مادرم را می گذراندم. و اکنون چند سالی است به دلیل کهولت سن،مغازه ای در روستا دارم و لوازم مورد نیاز اهالی روستا را میاورم و به فروش می رسانم.
آقا فتح الله در پاسخ به سوالی درمورد سخت بودن کار با شرایط معلولیتش بیان می کند: زندگی فراز و نشیب های زیادی دارد، گاهی بر وقف مراد است و گاهی هم نیست، همیشه سعی کردم روحیه ام را حفظ کنم. توصیه ام به جوان ها این است که پیگیر کار باشید،شما که سالم هستید، دست و پا دارید ؛ بروید به دنبال کار. پیام خداست که تلاش کن، قدم بردار و من در ازای آن به تو فراوانی و نعمت می دهم.
وی که زندگی خودش را به سختی می چرخاند، تنها آرزویش این است که ثروت و دارایی داشته باشد تا بتواند به نیازمندان
مستضعفان کمک کند و تنها دعای خیرش صحت و سلامتی برای همه مردمان ایران زمین.
نویسنده: سیده سکینه میرطاهری
آقای قاسمی نماد پشتکار و اراده هستن،خدا سایه ایشون رو از سر ما کم نکنه.